×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سرای من

× روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک/ از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام/ خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت/ من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام/ باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من/ دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام/ نشد از یاد برم خاطره ی دوری را/ باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام
×

آدرس وبلاگ من

parsa111.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/parsaparsa

بلوغ خيال

در حباب کوچک خود

روشنائی خود را می فرسود

ناگهان پنجره پر شد از شب

شب سرشار از انبوه صداهای تهی

شب مسموم از هرم زهرآلود تنفس ها

شب

گوش دادم

در خیابان وحشت زدهء تاریک

یک نفر گوئی قلبش را

مثل حجمی فاسد

زیر پا له کرد

در خیابان وحشت زدهء تاریک

یک ستاره ترکید

گوش دادم

نبضم از طغیان خون متورم بود

و تنم

تنم از وسوسهء

متلاشی گشتن

روی خط های کج و معوج سقف

چشم خود را دیدم

چون رطیلی سنگین

خشک میشد در کف، در زردی، در خفقان

داشتم با همه جنبش هایم

مثل آبی راکد

ته نشین می شدم آرام آرام

داشتم لرد می بستم در گودالم

گوش دادم

گوش دادم به همه زندگیم

موش منفوری در حفرهء خود

یک سرود زشت مهمل را

با وقاحت می خواند

جیرجیری سمج و نامفهوم

لحظه ای فانی را چرخ زنان می پیمود

و روان می شد بر سطح فراموشی

آه، من پر بودم از شهوت. شهوت مرگ

هر دو از احساسی سرسام آور تیر کشید

آه

من به یاد آوردم

اولین روز بلوغم را

که همه اندامم

باز میشد در بهتی معصوم

تا بیامیزد با آن مبهم، آن گنگ، آن نامعلوم

در حباب کوچک

روشنایی خود را

در خطی لرزان خمیازه کشید

         فروغ فرخزاد


یکشنبه 16 تیر 1392 - 1:18:44 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

9502 بازدید

6 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

36 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements